چند جمله دات کام

دیشب خسته بودم وسط هال ولو شدم ، خوابم برد، نصف شبی یه لحظه احساس کردم نفسم بالا نمیاد و دارم خفه میشم، جد و آبادم اومد جلو چشم!! افتادم به سرفه کردن و نفس نفس زدن، قشنگ اینقد سرفه کردم که بنفش شدم! یکم که تونستم نفس بکشم تو اون تاریکی نگا بالا سرم کردم، دیدم بابام وایساده داره هر هر میخنده!!همینجوری، مات و خواب زده پرسیدم چیه؟!؟ چی شده؟؟ با خنده و خیلی ریلکس گفت:هیچی ندیدمت، پام رفت رو گردنت، بخواب بخواب!!! -__-


****************************


قابل اعتماد بودن ارزشمندترازدوست داشتنی بودن است!


*****************************


تاوان حرفهایی که نمی توانیم بزنیم..
موهای سفیدی است که لابه لای موهایمان داریم...
ولی به همه میگوییم ارثی است...

نظرات 2 + ارسال نظر
دخترآریایی چهارشنبه 30 اردیبهشت 1394 ساعت 11:39 http://khalehrizeh.blogsky.com/

موافقم با مورد دو

ممنانم

دخترآریایی چهارشنبه 30 اردیبهشت 1394 ساعت 11:37 http://khalehrizeh.blogsky.com/


دیده بودم پای ادم رو لگد کنند ولی گردن رو دیگه نهههه
البته بعضی پا لگد شدن ها هم اونقدر درد داره که نفس ادم چند لحظه بالا نمیاد. مخصوصا اگه رو انگشت کوچیکه و اینا باشه

خخخخخخخ به نظر منم خیلی باحال اومد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد